رفتن کارواخال یک تراژدی است . یک تراژدی عظیم . همان قدر غم بار است که رفتن سارابیا ، پارخو ، ... حزن انگیز بود . حقیقت این است که " بند بازگشت" یا به عبارت بهتر " بند بری دیگه بر نگردی " هم فقط شیوه ای برای شیره مالیدن به سر هوادارانی است که رویایشان دیدن این بچه ها در چمن برنابئوست . بچه هایی که فرقشان با امثال لاس و آلتین توپ ، غیرتشان است .
کارواخال هم دارد می رود . این اتفاق تازه ای برای ما هواداران نیست . بارها رنج مشابهی را در گذشته تجربه کرده بودیم اما خود را به بی خیالی می زدیم و انگار نه انگار که چیزی شده . می گفتیم سارابیا رفت ؟ چه اهمیتی دارد ، ما کارواخال را داریم . اوست که با غیرت و توانمندی هایش جای گوتی و رائول را پر می کند . حالا هم همین گونه است . کارواخال برود ، حتما خسه هست . خسه هم سال بعد می رود ، باز هم کس دیگری هست که امید بیهوده به او ببندیم . این عادت ما مادریدیسموهاست ...
این " بند بازگشت " تنها یک سراب است . سرابی دروغین که نه آغازی دارد و نه انجامی . برای حرفم مدرک دارم. در فصل 10-2009 ، پارخو و نگردو رفتند . در فصل 11-2010 ، موسکرا و رودریگو رفتند . در فصل 12-2011 هم نوبت سارابیا بود . همه این ها قرار بود روزی برگردند اما دریغ از یک اشارت . همه شان سرنوشتی محتوم داشتند . تقدیرشان به مرگ رویاهایشان ختم می شد .
می دانم هیچ کدام از این ها ستاره نشدند . اما حقیقت محض این است که کار کردن در رئال زیر نظر مورینیو ، در کنار ستارگانی نظیر رونالدو ، کاسیاس و ژابی ، در تجهیزات پنج ستاره برنابئو کجا و کار کردن در تیمی نظیر ختافه کجا . همین هیگواین و مارسلوی خودمان . فرض کنید این دو همچنان در تیمهای محلی کشورهایشان بودند ، آیا اکنون جزء نوابغ فوتبال جهان و بهترین ها در پست هایشان به شمار می رفتند ؟ می شود گفت هرگز!
آدمی عادت دارد که پس از هر دردی ، دنبال تقصیرکار بگردد تا شاید دردش کمی تسکین پیدا کند . پس بد نیست که ما هم با یافتن عامل اصلی ، کمی به خود آرامش بخشیم . در سال 2007 ، کاپلو از آن شجاعت های خاص خودش را نشان داد و میگل تورس را به تیم اصلی رساند . بازیکنی که در سمت راست خط دفاع ، عملکرد درخشانی داشت و البته بعد از آن فصل بود که محو شد .
سال بعدش شوستر تلاش کرد که از سولدادو ، خاوی گارسیا و دلارد استفاده کند . آخری تقریبا داشت می درخشید که از بد روزگار ، مشکلات قلبی امانش نداد . پلگرینی هم نیمچه تلاش هایی کرد تا به گرانرو بازی بدهد و او را از عناصر کلیدی پروژه اش کرد اما از وقتی که مورینیو آمده از این خبرها نیست .
در مورد کارواخال ، مقصر اصلی خود مورینیوست . نیاز به خرید یک دفاع راست ، آن قدر ها هم اورژانسی نیست . از قضا آن که عامل اصلی حذف از چمپیونزلیگ (تنها تورنمنتی که مربی پرتغالی آن را در رئال کم دارد) ، مشکلات در سمت چپ خط دفاع و گاف کوئنت رائو بود چرا که آربلوا حداقل در بازیهای بزرگ کمی به خودش می آید و ضریب اشتباهاتش کمتر می شود .
اصلا مگر فصل گذشته نمی شد در بازیهای آسان نظیر ساراگوسا و مایورکا از کارواخال استفاده کرد ؟ مگر ناچو که فصل گذشته در سمت چپ خط دفاع قرار گرفت ، بد کار کرد ؟ حداقلش این بود که وظایف تدافعی را در پست غیرتخصصی خود به خوبی به انجام رساند .
بیایید خیال خودمان را راحت کنیم . مربی هیچ اعتقادی به آکادمی ندارد و این یک واقعیت محض است و حداقل تا زمانی که او بر سر کار است ، شاید رئال مادرید بتواند که انواع و اقسام جامها را درو کند ، اما خبری از رشد بازیکنان تیمهای پایه نیست . اگر هم ناچارا از امثال گرانرو و کایخون استفاده می شود ، فقط به خاطر قوانین دست و پاگیر یوفاست ، وگر نه همان ها هم جایی در تیم نداشتند . (بر طبق قوانین یوفا از میان 25 بازیکن هر تیم ، 8 تا باید بومی باشند که حداقل چهار تا از این بومی ها باید ساخته آکادمی باشند)
برای پیشرفت تیمهای پایه به مربی جسوری نظیر والدانو نیاز است که حاضر است دو شکست بیشتر را تجربه کند اما به اصولش پایبند بماند و امثال گوتی و رائول را به فوتبال جهان بشناساند . گوهر هایی که تا دنیا دنیاست ، رئال را به نام آنها خواهند شناخت نه امثال کوئنت رائو و آلتین توپ .
سپیدقلم
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
فقط ؟
نظرتون در مورد وبلاگ؟
طرفدارکدام تیم هستید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت