در حالی که سایت رسمی باشگاه ، خبر تمدید قرارداد آربلوا را به عنوان یک خبر مسرت بخش منتشر می کند ، خبری از ژابی نیست . مسئله ای که چندان نباید جالب باشد . ژابی فقط تا 2014 قرارداد دارد یعنی اگر در طول سال آتی باشگاه تصمیم به تمدید قراردادش نگیرد ، در تابستان آینده چاره ای جز فروشش برای درآمدزایی وجود نخواهد داشت . مثل کاری که آرسنال ناچار است در مورد فن پرسی انجام دهد یا وردربرمن و اشتوتگارت برای انتقال اوزیل و خدیرا به رئال صورت دادند .
بعضی بازیکن ها خودشان یک تیم هستند ، یعنی شاید بود و نبودشان یک تیم را عوض کند . مثلا زیدان . رئال بین 2006 تا 2009 یک خلاء بزرگ را در خود حس کرد . فلورنتینو سعی کرد که این خلاء را با روبینیو به عنوان یک ستاره پر کند که نتیجه ای در بر نداشت . کالدرون هم که کلا کاری نکرد .
تقریبا در این مدت میانه زمین رئال خالی بود . نه این که بازیکنی نباشد که بتوان جایش را با او پر کرد اما مشکل این بود که کسی در حد زیدان نبود. مرد اسطوره ای و افسانه ای که هر لحظه می شد از او انتظار شگفتی داشت .
اما بالاخره در سال 2009 ، پلگرینی از معدود تصمیمات درستش را به باشگاه تحمیل کرد و با اصرار فراوان ، ژابی را به پروژه اش تکمیل کرد تا تاکتیک تیمش را شکل دهد . شاید بتوان ادعا کرد که تاکتیک رئال چه در دوران مرد شیلیایی و چه در دوران مورینیو ، بر مبنای قابلیت های مرد شبه " راسل کرو " چیده شد ، یعنی بر اساس پاسهای قطری و خط کشی شده او .
ژابی در این سه سال ، در همه بازیها حضور داشت و وجودش همیشه مایه دلگرمی بود چه بسا که در فصل 10-2009 ، پلگرینی هر دو بازی بدش مقابل الکورکون و لیون را در غیاب ژابی تماشا کرد تا مشخص شود که او چه اهمیت والایی دارد .
مورینیو در این مدت سعی کرد که تاکتیک های تیمش را متنوع تر کند . یک فصل و نیم ، تلاش بی نتیجه انجام داد تا تاکتیک 3-3-4 را بچیند ، تاکتیکی که قابلیت های ژابی را کاملا از بین می برد . این تاکتیک در ابتدا با توجه به نوع آورانه بودنش جواب داد اما به مرور پادزهرش پیدا شد تا مورینیو در یافتن تاکتیک "بی ژابی " ناکام بماند .
مربی تلاشهایی هم برای پیدا کردن جانشین ژابی انجام داد . اولین گزینه اش در تابستان گذشته ، شاهین بود . بازیکنی که شاید مصدومیت نگذاشت مشخص شود که چرا بهترین بازیکن بوندسلیگا شده است . جالب این که پس از آن که بهترین بازی فصلش را مقابل آپوئل انجام داد ، دیگر فرصت پیدا نکرد و همه گفتند که مورینیو او را برای فصل بعدش (همین امسال) آماده می کند و این فصل را فقط برای " دور همی " سپری می کند . هر چند که مشخص شد که این فصل هم قرار نیست خبری از او باشد .
اما از حق نگذریم ، شاید ده ها سال طول بکشد که بازیکنی پیدا شود که بتواند هوش و دقت ژابی را داشته باشد . بازیکنی که با جذابیت های مردانه اش ، یک ناخدای بزرگ برای کشتی است و شاید بازوبند را نبندد ، اما کاپیتان واقعی در جریان بازی است .
مقایسه او و شاهین هم کار درستی نیست . البته حرف زدن از نوری احمقانه است چرا که حتی در یک بازی بزرگ هم او را ندیدیم اما خصوصیت های بازیگری او بیشتر مشابه اینیستاست تا ژابی . از طرفی ژابی شاید گامهای بلندی نداشته باشد اما سرعت و دقت تصمیم گیریش ، نجومی است . در حقیقت نبوغ و هوش بالایش است که او را با شاهین یا هر بازیکن دیگری متمایز می کند .
حالا امسال قرار است که لوکا مودریچ به جمع رقیبان آلونسو ملحق شود یا شاید هم مکملش باشد. تشکیل یک زوج که از نظر پای تخصصی متضاد هم هستند ، ایده جالبی می تواند باشد . شاید هم مورینیو بالاخره می خواهد دل به دریا بزند و حرفش را با سیستم 3-3-4 محبوبش به کرسی نشاند .
بدین شکل که ژابی - خدیرا - مودریچ کمربند خط میانی را تشکیل دهند ، سه عنصر هجومی که اوزیل و کریستیانو دو تایشان هستند ، جلویشان قرار گیرند که البته بعید به نظر می رسد چرا که مورینیو راه غلبه بر بارسا را یاد گرفته و با همان سیستم هجومی هم می تواند به خواسته اش برسد .
شاید ارزش ژابی آلونسو را بتوان زمانی فهمید که او در تیم نباشد . آن موقع است که می توان درک کرد که او چقدر می ارزد . کاش حداقل مودریچ ، شاهین یا هر کس دیگری بتوانند با نگاه کردن به او ، آن قدر یاد بگیرند که دغدغه ای در مورد آینده وجود نداشته باشد .
علی ایحال ، انتظار می رود که مورینیو همان قدر که جانانه به تمدید قرارداد په په اصرار ورزید و مدعی شد که وقتی په په در تیم است نسبت به زمانی که نیست ، عملکرد تیمی یک درجه بالاتر می رود (البته هر چقدر فکر می کنم نمی فهمم یک مدافع وسط چگونه می تواند در بازی تیمی تاثیر بگذارد!! در فوتبالی که من بلدم ، مدافع دفاع می کند ، مهاجم گل می زند و هافبک ها هستند که جریان بازی را عوض می کنند!!) از ماندن ژابی هم جانانه حمایت کند تا هر چه زودتر با نهایی شدن ماندن وی ، خیال هواداران راحت شود .
دل نوشته
من آن چه را می نویسم که دلم می خواند . کینه جو نیستم ، رقابت نمی کنم ، به دوستان عزیزم کنایه نمی زنم و به دنبال مدال نیستم . هر چه از دلم بر آید را به رشته تحریر در می آورم و البته تلاش می کنم که طوری بنگارم که کسی گمان نکند که دلم خط خطی است و با خواندن آن چه که در قلبم است ، سرش کلاهی گشاد گذاشته شده است.
درکم از فوتبال هم در همین حد است . عادت ندارم با تعریف بی جا ، محبوبیت کسب کنم . مگر کاری دارد قربان صدقه رفتن و به به و چه چه شنیدن ؟ البته شاید به خاطر عادت مرسوم ما ایرانی ها باشد که پاچه خواری می کنیم تا پاستیل بگیریم ...
بگذریم ... من از شما مطمئن ترم که مورینیو بدون دهمین قهرمانی اروپا از رئال مادرید نخواهد رفت اما می نویسم تا روزی که مربی بداخم ما رفت ، بدانیم که او با تمام خوبی هایش ، بی اشتباه نبوده است . هر انسانی اشتباه می کند اما فرق مربی با بقیه این است که بلد است طوری اشتباهاتش را بپیچاند که ما اصلا نفهمیم که چه شده است . من تلاش می کنم که در این بحبوحه سر و صدا ها ، خود را فریب نخورده بدانم و بفهمم که سرم را کلاه نگذاشته اند .
زیدان ، روبرتو کارلوس و ... هم روزهای بدی در رئال داشته اند اما هیچ کس آنها را به یاد نمی آورد و همه از روزهای خوبشان می گویند . مورینیو هم با تمامی عظمتش بی اشتباه نیست و نخواهد بود .
به قول ظریفی ، خداوندا مراقب رئال مادرید من باش !
سپیدقلم