شلیک می کند . گلر می ایستد و تماشا هم نمی تواند بکند چون وقت تماشا باقی نمی ماند . توپ برای چند ثانیه ای مثل کارتون فوق تخیلی فوتبالیست ها , مماس با تور , در هوا می چرخد و می ماند و با زمین خوردنش , سوت داور مهر تاییدی می زند بر یک جادوی دیگر از جادوگری که جادو هایش بعضی وقت ها از حد یک جادو هم تجاوز می کنند .
نوع شادمانیش هم به این بستگی دارد که پیراهن و شال کسانی که مقابلش حیرت زده و انگشت به دهن مانده اند چه رنگی است . بعضی وقت ها می خندد و می رقصد و بعضی وقت ها اخم می کند و سکوت را حاکم .
همیشه نفر آخر در صف یازده نفره ی تیم . ایستاده , نفر اول از سمت راست در عکس های جمعی و ردیف اول , سمت راستِ راننده در سفر های بین شهری . آستین کوتاه در پیش فصل و آستین بلند در طول فصل .
هیچ کس به جز کریستیانو چنین مشخصاتی ندارد . ستاره ای که نه فِیکِ ستاره ای دیگر است و نه کسی است که برای شبیه به بزرگان شدن , با دست گل می زند و حرکات ستاره ی محبوبش را ریمیکس می کند ! بلکه کسی است که با خلاقیت و مهارتش , جنبه ی دیگری به فوتبال بخشیده است . از نوع ضربات ایستگاهی تا ضربات سر و رقص پاها و استارت ها و تو سر توپ زدن ها و حتی خوشحالی بعد از گل هایش همگی چیز های نو و جدیدی هستند که او به فوتبال اضافه کرده است . یک روبات ماهیچه ای که برایش شوت زنی با پای چپ و راست هیچ تفاوتی با هم ندارد و ضربات سرش هم چیزی از شوت کم ندارند .
او «سی آر سون» است. کسی که نه اهل ریا کاری است و نه مثل کسی است که نذری می دهد تا اسمش را بگویند . او فقط خودش است . یا حرف دلش را می گوید و یا به جای خر کردن بقیه و گفتن حدیثی که خودش هیچ اعتقادی به آن ندارد , سکوت می کند .
ترجیح می دهد ناپاک باشد وقتی می بیند که پاک های این زمانه , مست و پاتیل روی زمین افتاده اند و نای تکان خوردن ندارند . به او مغرور می گویند چون در جواب تکل ها و مشت و لگد ها و آرنج های حریفان , آنها را ماچ نمی کند . اما دستِ رد هم بر سینه ی کودکی که با هزار عشق , ماموران حراست را دور زده تا ستاره ی محبوبش را ببیند هم نمی زند .
کریستیانو صد در صد طبیعی است . بدون حتی اندکی افزودنی ! به قول معروف با آبگوشتِ مادرش بزرگ شده است , نه با هرمونِ رشد و قرص های افزایشِ قد !
همه مادریدیسموها او را از ته دل دوست دارند و او هم با اعماق وجودش برای رئال بازی می کند . میزان محبوبیتش را وقتی فهمیدم که در کوچه پس کوچه های خاکیِ شهرم پسر بچه ی 7,8 ساله ای را دیدم که پیراهن 3 سال پیش و شماره 7 رئال را که حتی شماره ی پشتش از فرط کهنگی ساییده شده و تقریبا چیزی ازش باقی مانده بود را پوشیده بود و سعی می کرد شبیه او بدود و ژست بگیرد .
کریستیانو جان , می دانم که درد دارد به خاطر این که عزیزِ دل رسانه ها و یوفا نباشی و برایشان دم تکان ندهی , حقت را بخورند اما بدان که گرسنگی بهتر از این است که شکمِ سیرت را مدیون دیگران باشی.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
فقط ؟
نظرتون در مورد وبلاگ؟
طرفدارکدام تیم هستید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت